بوے فـَـــراموشے گرفتــہ اَم . . .
رَنگــــِ تَنـــ ـهایے . . . دلشــِکــستــِگے . . . بُغــــض وَ خامـــ ـوشے . . .
چیــــزے نیستــــْ . . . !
تآریــ ـخ مَصـــرَفم گذشتـــ ـہ اَستــــْـ . . .!!
ما هیچ گاه همدیگر را به تامل نمی نگریم...
زیرا مجال نیست!
اینگونه است که عزیزترین کسانمان را در چشم بهم زدنی...
به حوصله ی زمان از یاد می بریم!!
تیک تیک ثانیه ها در گوش دقایق می خوانند و
دقایق برای ساعتها نجوا می کنند...
ساعتها، روزها را به بازی می گیرند و روزها ،ماه ها را و ماه ها سالها را !
واین چنین می شود که ایام می گذرد...!
ومن روزهای بی قراری و دلتنگیم را
باهزار روایت بی الفبا از حضور تو ترسیم می کنم و می گویم:.
.
.
.
انگار همین دیروز بود!