دنیا ، دنیای ریاضیات است!

وقتی عشق را تقسیم کردند تو خارج ِ قسمت من شدی!

دنیا ، دنیای ریاضیات است!

وقتی عشق را تقسیم کردند تو خارج ِ قسمت من شدی!

بگو...

فالگیر دو خط جدا از هم را نشانم داد 

دستم را مشت میکنم 

بگو که بهم میرسیم؟؟؟

طاقت...

فقط من و تو میدانیم فرو ریختن دیوار خانه 

از چوب خط هایی بود که هر روز 

به خاطر نبودنت روی آن می کشیدم! 

نه از زلزله!  

دیوار هم طاقت این همه غصه را نداشت...

آرزوی قشنگ...

آرزوی قشنگی است : 

داشتن رد پای تو کنار رد پای من 

بر دشت سپید پوشیده شده از برف 

اما هنوز نه برف آمده و نه تو...!

تمام دنیا ...


روزی تمام دنیا

تو را خواهند شناخت !

بس که من

از تـــــــو میگویم

و از تــــو می نویسم ..!

غرور احمقانه ...

چه حماقتی که می رانی ام  

و باز احمقانه می خواهمت ...

چه غرور بی غیرتی دارم من !!

گفت:...

دیشب خدا را دیدم...

به او گفتم: دیدی با زندگی ام چه کردی؟؟؟

کمی مکث کرد و گفت: سیگار داری؟!

واقعا خسته ام...

خدایا واقعا خسته ام...

میوه ی کدام درخت را گاز بزنم

تا از زمین رانده شوم؟؟؟

خدا خودش خواست!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

کمرنگ تر ...

مداد رنگی هامون رو با هم تقسیم کردیم

من ... تو... مداد رنگی ها ... همیشه با هم بودیم ...

ببین مداد رنگی ها رو

بعد از این همه سال

هنوز به همون رنگای قدیمین !

اما نمیدونم چرا تو

روز به روز کمرنگ تر میشی ....

حیف کــه نیستـی...!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

هنوز زنده ام ...

اتفاق خاصی نیفتاده است

ستون حوادث خالیست...

هنوز زنده ام بی تو

باورت می شود...؟

لعنت به این زندگی!

عمیق ترین درد زندگی :

دلبستن به کسی که بدونی هرگز به تو تعلق نداره...

نتــرس جانکم !

یــادم بــاشـــد ...

امشب بعضی از آرزوهایمــ را دَم ِ در بگذارم !
تــا رفتگـــر ببــــرد !
ما بقــی را هم نقــدا بــا خود بــه گور می بـــرم ... 

ما بقــی همــان ،" آرزوی بــا تــو بودن " است !
نتــرس جانکم !
حتــی آرزوی ِ داشتنت را هم بــه کســی نمی دهم ...

بـــودن و خـــواســتـن !

هـــمــیــشــه نــــه
ولــــی گـــاهـــی
مــیــان بـــودن و خـــواســتـن
فـ ـاصـلــه مـــی اُفــتــد

وقـ ـتــهــایـــی هـــســت کـــه

کــســی را بـــا تــمـــام وجــــود میخواهــــی
ولــــــی نــــبـــــــایــــد کــنـــارش بــــاشـــی ...

فاجعه زندگی...

آدم ها می آیند

زندگی میکنند

می روند و می میرند!

اما فاجعه زندگی تو...

آن هنگام آغاز میشود :

آدمی می رود ولی نمی میرد

می ماند!

و نبودنش در بودن تو

چنان ته نشین می شود

که تو می میری !

چرا ....!؟

میگن هر چی از دوست رسد نیکوست!
پس چرا هر چی از تو میرسه ...

خاطره ...
نگاه ...
لبخند ...
یاد ...
ویران کننده است !
منو داغون میکنه ....!؟

پر می کشد دلم!

چقدر پر می کشد دلم ...!

به هوای
تـــــو!

انگار تمام پرنده های جهان در قلبم آشیانه کرده اند...!

نبودنت ...

از تو دلگیر نیستم!!!

از دلم دلگیرم ...

که نبودنت را صبورانه تحمل میکند... !

چه معنـــــى داردزندگى...!؟

چه معنـــــى دارد
زندگى...!؟
وقتى که هیچ اتفاقى
من و تو را
سر راه هم قرار نمى دهد !!

هر چه بادا باد ...

مثل کبریت کشیدن در باد

" دیدنت دشوار است "

من که به معجزه ی عشق ایمان دارم

میکشم آخرین کبریتم را ...

هر چه بادا باد !!!!

هرچند کنار هم نباشیم!

اسمش را می گذاریم دوست مجازی!

اما آنسو یک آدم حقیقی نشسته ...

خصوصیاتش را که نمی تواند مخفی کند

وقتی دلتنگی ها و آشفتگی هایش را می نویسد!

وقت می گذارد برایم، وقت می گذارم برایش ...

وقتی در صحبت هایم به عنوانِ دوست یاد می شود!

مطمئن می شوم که حقیقیست ...

هرچند کنار هم نباشیم!

هرچند صدای هم را هم نشنیده باشیم،

من برایش سلامتی و شادی آرزو دارم

هرکجا که باشد... !

خیلی حـــــــرف است...

بــــــاور کن!

خیلی حـــــــرف است...

وفـــــــــادار دســـــــــت هایی باشی

که یکبار هم لمســـــــشان نکرده ای…!!!!

تفاوت!!

چه تفاوت عمیقیست بین

تـــنـــهـــایـــی قبل از نبودنت

و...

تـــنـــهـــایـــی بعد از نبودنت !!!

دنیای من...

باد،، یاد تورا
پاییز،، بوی تورا
سنگ،، قلب تورا
رعد،، اخم تورا
رویا،، حس تورا

و باران،، نام تورا
برایم زنده می کند
حالا فهمیدی
چرا...
تمام دنیای منی؟

تو را می جویم !

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

اما ... !

جدایی به روز آدم چیزی نمی آورد ...
به شب آدم، اما ... !

پر از خالی!

یه دریا اشـــــــــــــــک برای ریختن دارم…
یه دل گرفته…
یه زندگی پر از خالی…
من سرشارم از تنــهایـــــــــی…

با تمامـ وجود ...

خدایا . . .
سیب که شیرین است
تو بگو، زهر!
هرچه که باشد . . .
بیار،با تمامـ وجود ﻣﮯ بلعمـ . . .
تو فقط مرا از این دنیا بنداز بیرون . . .!

هر طور می خواهی ...

از آن جمــــــــــــــــله هایی ام
که انتهایش سه نقطه می خواهد ...
حال هر طور می خواهی
تفسیـــــرم کــــــــــــــن !

به شرط اینکه ...

آنقدر با تنهایی انس گرفتم که دیگر زبانش را می فهمم !
و فهمیدم …
تنهایی هم می تواند عشق خوبی باشد به شرط اینکه
درکش کنم ...

یـــک ...!

هــر قدر هـــــم کـــه محکــــم باشــــی ...
یـــک نقطـــــه...
یـــک لبخنـــــد...
یـــک نگــــــــاه...
یـک عطر آشنـا...
یــک صــــــــدا...
یــک یـــــــــــاد...
از درون داغونـــت می کــــند!
هــر قدر هـــــم کـــه محکــــم باشــــی...!

به همین سادگی!!

زندگی ساده است ...
به سادگی ِ نبودن ِ تو !
و به سادگی شکستن ِ من ...
!

نـمـیـدانـم...

آنـقـدر دلـم از رفـتـنـت بـــــد شکـسـت کـه نـمـیـدانـم وقـتـی بـیـایـی،
کـدام تـکـه اش خـوشـحـال خـواهـد شـد!

کمـــک ...

در تنهایی خود فرو میروم ، غرق میشوم ...

نجات غریق تنهاییِ من تو هستی ، کمـــک !!

یادش بخیر!

یک... دو... سه ...
چندین و چند!

هر چقدر می شمارم خوابم نمی برد
من این ستاره های خیالی را
که از سقف اتاقم
تا بینهایت خاطرات تو جاری است

نمی خواهم!! 

......... 

یادش بخیر!
وقتی بودی
نیازی به شمردن ستاره ها نبود
اصلا یادم نیست...
ستاره ای بود یا نبود!
هر چه بود شیرین بود!
حتی بی خوابی بدون شمردن ستاره ها...!

دنیای جهنمی!

شاید
تقدیر روی پیشانیم
نوشته باشد
"همیشه فاصله ای هست"
ولی تو فقط گاهی برایم بخند
آنوقت تقدیرم را میبوسم
و کنار میگذارم...
تو که میخندی
خدا تازه میفهمد
اگر تنها عشق
اعجاز رسولانش بود
دنیای جهنمی
بهشت موعود میشد...
عشق همیشه
معجزه ای تازه دارد...
تو فقط گاهی برایم بخند!

دیگر هیچ چیز مثل قبل نیست...

در زندگی برای هر آدمی
از یک روز
 
از یک جا
از یک نفر به بعد ! ...
 
دیگر هیچ چیز مثل قبل نیست
...
نه روزها

نه رنگها
 
نه خیابان ها !...

چیزهایِ ساده!

گاهی وقت ها
دلت می خواهد با یکی مهربان باشی
دوستش بداری
وَ برایش چای بریزی

گاهی وقت ها
دلت می خواهد یکی را صدا کنی
بگویی سلام،
می آیی قدم بزنیم؟

گاهی وقت ها
دلت می خواهد یکی را ببینی
شب بروی خانه بنشینی
فکر کنی
وَ کمی هم بنویسی

گاهی وقت ها...
آدم چه چیزهایِ ساده ای را
ندارد!

هوااااار...

به تنگ آمده ام از همه چیز!

بگذارید هواری بزنم...

تقدیر!

خداوندا!

تقدیر عزیزانم را زیبا بنویس تا من جز لبخند آنها چیزی نبینم . . .

پ.ن : گردش چرخ نگردد به مراد دل کس

ای دل !

ای دل ...

آن یوسفی که به کنعانش باز گشت

استثنا بود ...

تو غمت را بخور !

مثل تو ...

من را با خیالت تنها نگذار

"اصلا" مثل تو نیست !

.

.

.


آزارم میدهد...

هرگز نفهمیدی!

گفته بودی که ما به درد هم نمی خوریم!

اما هرگز نفهمیدی...

من تو را برای درد هایم نمیخواستم...

زخم!

مـــــــــن زخمــــــــهای بی نظیری به تــن دارم
اما تــــــــو مهــــربان تــــرینشان بودی ،
عمیـــــق تــــرینشان ،
عــــزیــــــــز تـــرینشان !

بعــد از تــــ ـــو آدم ها
تنها خــــراش های کوچکی بودند بــر پوستـــــم
که هیچ کـــــــدامشان
به پای تـــــــــو نــــــرسیــدند
به قلبــــــم نـــــــرسیدند . . . !

قصه!

قصه بگو تا بخوابم...

امشب قصه آمدنت را میخواهم...

میخوانی!؟

چرا زنده ام هنوز؟

ساعت ها به این میاندیشم که چرا زنده ام هنوز؟

مگر نگفته بودم بی تو میمیرم ...

خدا یادش رفته است مرا بکشد

یا...

تو قرار است برگردی؟؟

بغض!

هر آهنگی که گوش میدهم ،  

به هر زبانی که باشد ، بغضم را میشکند . . .

نمی دانم . . .

بغضم به چند زبان زنده دنیا مسلط است !!

حســرت ...

دیــوانه میشـَـوم مـَــن !

نیستـی و مـَــن دیـــوانه میشـَـوم ...

نیستـــی و هـَـر روز َم بـی تــو میگــذرد !

هـَر روز َم در حســرت ِ تـــو

نیسـتـی و سخــت اســت مانــدَنم ...

تـو نیســتی برایـَم ...

تویــی که تمــام َم برایــت است و

بودنــَت برایــَم زنــدگی ...

وقـتی نیستـی ...

چه قـدر سخــت اسـت رفتنَـت و مانــدن ِ مـَن

 و چــه سخـت تر اسـت فاصلــه ای که میانِمــان می افتــَد ...

امــا میدانـی مــَن به دوسـت داشتـَن هایمــان ایمـــان دارم ...

می دانـم دور ِ دور هـَم که باشـی , دوستـَم خواهـی داشــت

و میـدانــی که در نبــودَت مـَن هـم دوستـَت خواهَم داشــت

و عجیـــب احساساتـــَم بارانـــــی می شــوَد وقـتی نیستـی ...

کــآش تویــی بودی که زیــر ِ باران ِ احساســَم با هــَم کمـی قـدَم بزنیـــم ...

می روَم ...

و مــَن می روَم ...

کـه بچـِشَم طعم ِ دوبـاره آغاز شدن را و

یــا تمــام شدن را ...

کــه فــارغ از تمــام ِ تـــو چنــد وقتــی را ســَر کنــَم ...

که ببینَــم میشـَود , یــادَت دیـگر پـَرسـه نزند در مـَن و

تمــآمَت فرامــوش شـود در ذهنـَم ... 

افـــسوس که ...!