دنیا ، دنیای ریاضیات است!

وقتی عشق را تقسیم کردند تو خارج ِ قسمت من شدی!

دنیا ، دنیای ریاضیات است!

وقتی عشق را تقسیم کردند تو خارج ِ قسمت من شدی!

تقسیم شدنی نیستی!

قحطی عشق می آید...

هفت سال ؟؟

نه ...!

هفتصد سال!!!

در قلبم ذخیره و پنهانت می کنم

بگو کنعانیان رامنتظر نباشند

تقسیم شدنی نیستی

حتی اگر یعقوب بیاید !!

غصه نخور!

غصه نخور...

کنار آمده ام با " نبودنت "

خیلی که دلم بگیرد

" گریه "

می کنم ...

" تو "

گاهی " تو "

گاهی یاد " تو "

گاهی غم نبودن " تو "

آخر این " تو "

مرا تمام می کند ...

فال قهوه ...

در ته فنجان قهوه ام

کفشهای تو پیداست

نمیدانم می روی یا می آیی !!

فقط با تو !

نمیدانم چرا بین این همه آدم

پیله کرده ام به تو؟؟؟

شاید.. 

فقط

با تو پروانه می شوم !

چگونه؟!!!

تو چه با صلابَت حکم می دهی که

حواسَت را جمع کن

و مَن می مانم

که چگونه جمعش کنم

وقتی تمامَش پیشِ توست ...!

کی شود ...؟!

دل من، پشت سرت

کاسه ی آبی شد و ریخت

کی شود پیش قدم های تو

اسپند شوم ...؟!

«خاطرت»نه «خاطره ات»!

من «خاطرت» را می خواستم

نه «خاطره ات» را ...!

تکراری!!

در تمام لحظه هایم تکرار می شوی؛

اما تکراری نمی شوی ...!

کاش...

خوبِ من!

کاش از این فاصله حس می کردی

لحظه هایم همه از غیبت تو دلگیرند ... 

دل بسته...

زخم زندگی ام تویی

همه به زخم هایشان دستمال می بندند

اما من به زخمم دل بسته ام ...!

آرام و آسوده!

گاهی آنقدر دلم از زندگی سیر می شود

که می خواهم تا سقف آسمان پرواز کنم

و رویش دراز بکشم، آرام و آسوده

مثل ماهی حوضمان که چند روزی است روی آب است ...

تــنهایــی...

تــنهایــی یعنی :


 
ذهنت پــر از دیگری ، خــالی از دیگران است ...


 
اما کنارت خــالی از دیگری ، پــر از دیگران است !!

 

نمیدانم...

نقش درخت خشک را بازی میکنم
نمیدانم...
باید چشم انتظار بهار باشم
یا هیزم شکن!

دنیای بد!

دنیا را بد ساخته اند!

 کسی را که دوست داری ، تو را دوست نمی دارد

 کسی که تورا دوست دارد ، تو دوستش نمی داری

اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد

 به رسم و آئین هرگز به هم نمی رسند

و این رنج است ...

متنفرم. . .

من به اندازه یک آسمان دلم گرفته!
میخواهم گریه کنم
میخواهم فریاد بزنم...
کاش میتوانستم خودم را از خود بیچاره ام بگیرم
کاش میتوانستم نباشم
بمیرم!
کاش میتوانستم خود را از این شب طولانی رویاها برهانم
کاش میتوانستم خاموش شوم
فنا شوم
محو شوم...
من از این روزگار خسته شده ام
از این لحظه هایی که حال مرا نمی فهمند و کند می گذرند بیزارم
من از تمام شایدها و بایدها متنفرم . . .!

«با تو»

اگر دست من بود

«ی» را آنقدر می کشیدم تا صاف بشه

بشه «ا»

اون وقت هیچ چیز «بی تو» نبود

همه چیز «با تو» می شد ...!

حتی همین قدر!

همین که هســــــــــــتی...

همین که لابلای کلماتم نفَس میکشی...

راه میروی...

همین که پناه ِ واژه هایم شده ای...

همین که سایه ات هست...

همین که کلماتم از بی "تو" یی یتیم نشده اند...

کافیست برای یک عمر آرامش ؛

بــــــــــــــــاش...!

حتی همین قدر دور!!!

حتی همین قدر دست نیافتنی....!!

لعنــــــــــت!

لعنــــــــــت به همه ضرب المثل های جهان
که هروقت لازمشان داری،
برعکس از آب درمی آینـــــــــد...
مثلا همین حـــــــــــــــالا
که من تو را میخواهم
و طبق معمول،
خواستن نتوانستن است!

«دل»

از دل نوشته هایم ساده نَگذر

به یاد داشته باش

این «دل نوشته» ها را

یک «دل»، نوشته ...!