دنیا ، دنیای ریاضیات است!

وقتی عشق را تقسیم کردند تو خارج ِ قسمت من شدی!

دنیا ، دنیای ریاضیات است!

وقتی عشق را تقسیم کردند تو خارج ِ قسمت من شدی!

به من بگو چرا ؟؟؟؟؟؟

خدایِ من .. به من بگو چرا ؟؟

چرا یکی با لبی پر از لبخند می گشاید دو چشم خویش را هر سحر؟

چرا یکی با بغض و آه شب های پر هراسِ خود را می چسباند به صبح؟

چرا یکی دلش تا ابد هم باز نمی شود و هیچ فصلی فصل دلخواهش نیست؟

به من بگو چرا ؟ 

 چه فرقیست بین پائیز تو برای دل که یک نفر عاشقانه می خرامد میانِ رنگهای آن؟

یکی بیزار می شود از باد و ابرِ آن؟

خدای من بگو ...

بگو چرا نمی شود که تا ابد همه بخندند به روی هم ، به روی زندگی ،به روی غم؟

چرا نمی شود که تا ابد همه شاد باشند دورِ هم ؟

چرا ؟ 

چقدر پر از چرا شدم!

چقدر من از خیلی از آدمهایِ تو جدا شدم ...

چرا خدا ؟؟  

خدای من ... 

به من بگو چرا در خیلی از ثانیه های زندگی بغضِ بی صدا شدم ؟؟

تو ساختی مرا !

حتم دارم تو می دانی جواب این چراها را

مگر نه ای خدای من ؟؟

پس ...

به من بگو ...

چرا ؟؟؟؟؟؟

نظرات 1 + ارسال نظر
فرشته چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 03:15 ب.ظ

سرچشمه یِ هر شعری .. جاییست که احساسمان آنجاست ...

گاه در میانِ آبیِ بیکرانه یِ دریا .. یا جایی در اوجِ آسمان

گاه در سایه یِ یک درخت .. یا کنارِ نهرِ آب

و گاه ... در یک نگاهِ بارانیست ...

در نگاهی که عاشقانه دوخته شده به لبِ احساسِ دلِ عاشقمان ...
درود دوست عزیز اختیاردارید همه نوشته ها تقدیم به شما
این چشمه تا زمانی می جوشد که حسی هست ..

بی احساس ...

این چشمه می خشکد ...

بی احساس ...

دلهامان در بی حسیِ مطلق ..

می میرد .. می پوسد ...

خدایا .. هیچوقت مگیر از من ..

احساسم را ..

حتی اگر که قرار است تا ابد ببارم در خود ..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد