گفتم بترس از غم آینده ای که
من
جایی در آن زمانه ندارم کنار تـو
حالا رسیده نوبت آن
روزهــــــای تلخ
“نفرین به روزگار من و روزگار تو”
عــیبی ندارد اینـــکه
فقـــط مــــا نبوده ایم
هر چه دلت بخواهد از این دست رفته اند
من ، عاشـــق تو هستم و تو
همـــچنان بمـــــان
من گریه می کنم تو ولی… ها… بگو… بخند