چه دلمون بخواهد، چه دلمون نخواهد!
خـــدا یک وقت هایی دلـش نمی خواهد...
مــا چیزی که دلـمون می خواهد رو داشته باشیم ... !
نمیدانم کجایی...؟!
ولی جای خوبی از این قصه ایستاده ای...
که هیچ گاه از حواس لحظه هایم پرت نمیشوی!
یک وقتایی تو زندگی می رسه ...
که باید دستت رو بزنی زیر چونت ...
و جریان زندگیت رو فقط تماشا کنی !
بعدشم بگی : به درک ... !!!
آدم که غمگین می شود، خودش را جدا می کند از جمع!
که مبادا آسیبی به خوشی های دیگران بزند . . .
مورد فراموشی قرار می گیرد و تنها تر و تنها تر می شود...
آنچنان در تنهایی خود غرق می شود که دیگر با هیچ تلنگری بر نمی خیزد!
و این آغاز تلــــــــخ یکـــــــ پــایــان است . . .
تـــــــ ــو می گویی از زاویه ی من به مسئــــله نگاه کنـــــ !!!
از زاویــ ــــ ــه تو …!
آهـــــــــ ـا دیدم ...
از زاویه ی تو چه تنــ ــگ است کنار هم شســــــتن دو ضلعــ !!!
مـ ـــنـــ و تــ ــــو !
گاهی به سرم می زند بزنم زیر همه چیز و همه چیز !
اما سر که کاره ای نیست!!
این دل است که فرمانروایی میکند …
خــدایــا بـت بــود...
بـــت شـــکــن فــرســتــادی!
مــن پُــر از بــغــضــم. . .
بــغــض شِکــَن هــم داری؟!
به رفتن که فکر می کنی اتفاقی می افتد که منصرف می شوی…
میخواهی بمانی...
رفتاری می بینی که انگار باید بـــروی!
این بلاتکلیفی خودش کلــــی جهنـــــــــــــــم است!
تو زندگی نقش نیش های ماروپله رو بازی نکن!
شاید...توان دوباره بالا آمدن را نداشته باشد.
همان کسی که به تو اعتماد داشت...!
یک زمان هایی در زندگی وجود دارد که آدم فقط دوست دارد بداند :
چرا ... ؟؟؟
واقعـــا چــــــــرا؟؟؟؟
خوشــبختی هایم را با عجله در ســرنوشــتم
نوشته بودند!
بد خط بود!!
روزگــار نتوانست آنها را بخواند ...
بیهوده ورق می خورند!
تقویم های جهان...
روزهای من همه یک روزند!
شنبه هایی که فقط پیشوندنشان عوض می شود...
چگونه میشود از خدا گرفت چیزی را که نمی دهد؟؟!
می گویند قسمت نیست!حکمت است!!
من قسمت و حکمت نمی فهمم!
تو خدایی طـــاقت را می فهمی؟؟؟؟
گــاهــی وقــتــهــا مــجــبــوری اَحــمـق بــاشـی !
رویِ کــاغـَـذ مــیــنــویــســم دَســتــهــایِ تـــُـو . . .
و رویِ آن دســت مــیــکــشــم . . . !!!
یه وقتی هست
که مــــزه ی بودن یکی یه جوری رفته زیر دنـــدونت
که وقتی دوری ازش همهچی میشه :
زهرمــــــــار .....!
هـمـانـنـد سـربـازی کـه از جـنـگ بـازگـشـتـه
مـحتـاج نـوازش دسـت هـایـت هـسـتـم....
بـاور کـن کـه دلـتـنـگـی!
مـرگ تـدریـجـی سـت...
اینکه یواشکی دلتنگش باشی ...
خیلی بهتر از اینه که بهش بگی و هیچ جوابی
نگیری!
دلتنگی هایم که یکی دوتا نیست...
بخواهی بشماری تا فردا طول می کشد!
تو که می دانی فردای من و تو چقدر دیر میاید...
اما دست از من و دلتنگی هایم برندار!
میدانی با آنها چه کاخ آرزوها ساخته ام...؟!
برای تو...
نمیدانم چطور میگذرد...!
اما برای من...
انگار...
خنجر بر گلویم گذاشته اند...
اما نمیبرند...
آرام می گیرم...
حتی به همین "صبر کن درست می شود" ها ...
دلتنگی حس عجیبی است
که گاهی تو را به یادم می اورد
گاهی
یعنی همیشه . . .
گاهی یعنی همین حالا . . .!
هر چقد رو دیوار مجازی بنویسم ...
بازم هیچ کدوم از حرفای دلمو نمی تونم بگم !
حرفایی که :
هرگز نه میشه گفت نه میشه نوشت!
هــــــــــــی...
سلام!
امشب دلم دوباره شکست ...
ازهمان جای قبلی !
کاش میشدآخراسمت نقطه گذاشت تادیگرشروع نشوی.
کاش میشد فریادبزنم دلم خیلی گرفته !
اینجا نمیتوان به کسی نزدیک شدآدمها ازدوردوست داشتنی ترند...
تو که میدانی تمام وجودم هستی
این شعر را برای تو نوشتم
تا بخوانی و بدانی همه ی زندگی ام هستی
نه قافیه دارد ، نه ردیف ، نه آهنگ دارد نه طنین
اینها همه حرف دلم بود ، همین!
آنقدر که به یاد تو هستم اگر به یاد خدا بودم!
وقتی که میمردم ...
نیمی از بهشت از آن من بود...!!
یکـــــــ حبه قنــــــد ...
درفنجـــان قهـــوه ی تلخـــــــ ...
شیرین نمیشـــود !!
دو حبه قنــــد ...
در فنجـــــان قهــــــوه ی تلخـــــــــ !
شیرین نمیشــــود !
این خانه بعد از تو فقـــــط دیوار استـــــ
و تکه ذغالی که خطــــ می
کشد
نیامدنتـــــــــ را ...
هیچوقت آرزوی افتادن چیزی را نداشته ام …
حالا برای اولین بار میخواهم : لطفا بیفت…!
ای زیباترین اتفاق زندگی من !
همیشه در ریاضیات ضعیف بودم
سالهاست دارم حساب میکنم
چگونه من بعلاوه ی تو
فقط من شد؟؟؟!!!!
به راستی چگونه؟!!!!